جلسه خصوصی برای نوه ها
/ 2 دیدگاه /در نوشته ها /توسط farzad07بسم الله الرحمن الرحیم
روزی آیت الله بهجت از پسرشان حاج علی آقا خواستند نوه ها را جمع کند تا برایشان صحبت کنند و آنها را موعظه و راهنمای فرمایند. حاج علی آقا امر پدر را انجام دادند و همه بچه ها را جمع کردند و چون می دانستند پدر قطعاً در خلوت سخنان مهمی خواهند گفت، برای همین سعی کردند از صحبت های ایشان مطلع شوند. آیت الله بهجت از نوه هایشان خواستند انس بیشتری با قرآن داشته باشند. و سپس فرمودند: « آن موقع که در نجف مشغول تحصیل بودم، وقتی در مسجد سهله نماز مستحبی می خواندم، در رکعت اول به جای سوره توحید سوره بقره و در رکعت دوم سوره آل عمران را می خواندم.» در حالی که حتی قوی ترین حافظان قرآن هم از انجام چنین کاری عاجزند اما آیت الله بهجت نه تنها این کار را به صورت مداوم انجام می دادند بلکه اصرار داشتند هیچکس از حافظ قرآن بودن ایشان مطلع نشود. در واقع آیت الله بهجت وقتی در ۱۶ سالگی برای تحصیل علوم دینی به نجف عزیمت کردند، کنار دروس حوزوی، قرآن کریم را هم حفظ شدند. ایشان همیشه بر حفظ و انس با قرآن مداومت داشتند و هیچکس از این ماجرا اطلاعی نداشتند.
الحمد لله رب العالمین
امان از غرور!
/ 1 دیدگاه/در نوشته ها /توسط امیر محمدروزى حضرت عیسى علیه السلام از صحرایى مىگذشت. در راه به عبادتگاهى رسید که عابدى در آنجا زندگى مىکرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آنجا گذشت.وقتى چشمش به حضرت عیسى علیه السلام و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همانجا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمندهام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهکار محشور مکن در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو:
ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمىکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.
چند نکته درباره ی دوستی
/ 2 دیدگاه /در نوشته ها /توسط امیر محمدحدود دوستى پنج تاست
یزید بن خالد بورى از امام صادق (علیه السلام) نقل مىكند كه فرمود: دوستى حدودى دارد و این حدود در هر كس نباشد، او را دوست كامل مشمار و در هر كس نباشد او را به دوستى نسبت مده: اول اینكه آشكار و نهانش با تو یكى باشد، دوم اینكه آراستگى تو را آراستگى خود و عیب تو را عیب خود بداند، سوم اینكه مال و مقام، حال او را تغییر ندهد، و چهارم اینكه آنچه در توان دارد از تو مضایقه نكند، و پنجم اینكه تو را به هنگام مصیبتها رها نكند. (الخصال / ترجمه جعفرى/ ج۱/ ۴۰۳ )
و حضرت علی (علیه السّلام) فرموده است:دوست خود را دوست دار به اندازهاى كه تجاوز در آن نباشد (او را بر همه اسرار آگاه مساز) شاید روزى از روزها دشمنت گردد (و پشیمان شوى) و دشمنت را دشمن دار از روى میانه روى (پرده درى مكن) شاید روزى از روزها دوستت گردد (و شرمنده و افسرده شوى). (ترجمه و شرح نهج البلاغة (فیض الإسلام)/ج۶ )
با سه کس دوستی نکن
امام صادق (علیه السلام) فرموده: براى مسلمان شایسته نیست كه با بد كار، و نادان و دروغگو دوست شود. و فرمودند: از دوستى با نادان بپرهیز، زیرا هر چه از جانب او شاد باشى او به بدى رساندن به تو نزدیكتر است. (هر چه به دوستى او خوشحالتر باشى، خطر زیان رساندن او به واسطه حماقتش به تو نزدیكتر مىباشد). (آداب معاشرت از دیدگاه معصومان علیهم السلام (ترجمه وسائل )/ ۳۳-۳۴ ) و حضرت علی (علیه السلام)فرمودند: همنشین بىخرد مباش، كه كار زشت خود را زیبا جلوه داده، دوست دارد تو همانند او باشى. . (نهج البلاغة / ترجمه دشتى )
ادامه مطلب … →
شلمچه ۷
/ 1 دیدگاه/در نوشته ها /توسط ali در دوران تحصیل در آمریكا، روزی در بولتن خبری پایگاه «ریس» كه هر هفته منتشر می شد، مطلبی نوشته شده بود كه توجه همه را به خود جلب كرد. مطلب این بود: دانشجو بابایی ساعت ۲ بعد از نیمه شب می دود تا شیطان را از خودش دور كند.
من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت: ـچند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن پایگاه و شروع كردم به دویدن. از قضا كلنل «باكستر» فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه بر می گشتند. آنها با دیدن من شگفت زده شدند. كلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم. او گفت: در این وقت شب برای چه می دوی؟ گفتم: خوابم نمی آمد خواستم كمی ورزش كنم تا خسته شوم. گویا توضیح من برای كلنل قانع كننده نبود. او اصرار كرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: مسایلی در اطراف من می گذرد كه گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بكشاند و در دین ما توصیه شده كه در چنین موقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم.
آن دو با شنیدن حرف من، تا دقایقی می خندیدند، زیرا با ذهنیتی كه نسبت به مسایل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درك كنند.» شهید بابایی
مالِ ۱۰ سال پیشه!
/ 0 دیدگاه /در نوشته ها /توسط saeedبسماللهالرحمنالرحيم
فرزندان و برادران عزيز
با همه مضمون نامه شما موافقم و از شما و همفكرانتان در حوزه و دانشگاه ميخواهم كه اين ايدهها را تا لحظه عملي شدن و ثمر دادن، هر چند دراز مدت، تعقيب كنيد. نه مأيوس و نه شتابزده، اما بايد اين راه را كه راه شكوفائي و خلاقيت است به هر قيمت پيمود. اين انقلاب بايد بماند و برنامه تاريخي و جهاني خويش را به بارنشاند و همين كه اين عزم و بيداري و خودآگاهي در نسل دوم حوزه و دانشگاه نيز بيدار شده است، همين كه اين نسل از افراط و تفريط، رنج ميبرد و راه ترقي و تكامل را نه در «جمود و تحجر» و نه در «خودباختگي و تقليد» ادامه مطلب … →
کتابخانه!
/ 1 دیدگاه/در نوشته ها /توسط saeedبا سلام خدمت همه ی دوستان هیأتی!
مدیریت کتابخانه حضرت حر علیه السلام به اطلاع می رساند که مرتب کردن کتابخانه به حول و قوه ی الهی به پایان رسید. از همه ی عزیزان خواهش مند است که در اسرع وقت، کتب امانتی را برای شماره گذاری جدید، به کتابخانه تحویل دهند. اگر کتابی واقعاً مورد نیازتان است، با مدیریت کتابخانه هماهنگ کنید تا بعداً شماره گذاری شود.
با تشکر!
ره نما
/ 1 دیدگاه/در نوشته ها /توسط mohammadبیانات مهم مقام معظم رهبری در دیدار مردم آذربایجان ۹۱/۱۱/۲۸ :
بسماللهالرّحمنالرّحيم
خوشامد عرض ميكنم به همهى شما برادران عزيز، خواهران عزيز، جوانان عزيز؛ مخصوصاً خانوادههاى معزز شهدا، دانشوران، علما، مسئولان، كه اين راه دور را طى كرديد و هديهى ارزشمند محبت و لطف و پيام استقامت مردم عزيز آذربايجان را به اين مناسبت به اينجا آورديد. اميدواريم خداوند متعال به همهى شما لطف كامل و فراوان و رحمت شامله عنايت فرمايد. و همين جا به وسيلهى شما برادران و خواهران عزيز سلام عرض ميكنم به همهى مردم آذربايجان و تبريز، مرد و زن مؤمن؛ كه حقيقتاً حضور آذربايجان و تبريز و ديگر شهرهاى آن منطقه، در همهى دورانهاى گذشتهى ما، از صد سال، صد و پنجاه سال قبل تا امروز، در حركت ملت ايران، تعيينكننده بوده است. ادامه مطلب … →
در حرم یار به یادتان هستیم
/ 3 دیدگاه /در نوشته ها /توسط امیر محمددر حریم یار / مهمانان همیشگی حضرت
/ 1 دیدگاه/در نوشته ها /توسط hoseynامروز آهنگ خانه یار را كردم، میدانستم كه منتظر گدایان عاشق خود میباشد، دعوتم كرد … دعوتش را لبیك گفتم. از بست شیخ طبرسی وارد حرم مطهر میشوم. درهای ورودی به صحنها كه برای نماز بسته شده بودند، اكنون باز میشوند.
جمعیت زیادی در حال خروج هستند. به سمت راست كه مقبره شیخ طبرسی است، حركت میكنم. در كنار مقبره حصاری دایرهوار اما بدون سقف كه جایگاه كبوتران است نظرم را جلب میكند. نزدیك میشوم، دور تا دور حصار را جوانان و بچههایی به تماشا ایستادهاند. كودكان با زبان كودكانهشان با كبوتران حرف میزنند. كبوتران گاه مینشینند و بر گندمهای روی زمین نوك میزنند و گاه میپرند و بر مقبره شیخ طبرسی مینشینند. كبوترانی كه فارغ از تعلقات مادی و دنیایی هستند. آنان مهمانان همیشگی حضرت رضا(ع) هستند. مهمانانی كه هیچگاه از ماندن در یك خانه خسته نمیشوند و میزبانی كه هیچگاه بساط مهمانیاش برچیده نمیشود.
پدری بر سكویی نشسته، فرزند خردسالش در آغوشش به خواب رفته، آهسته او را بر زمین میگذارد، كت خود را از تن جدا میكند و فرزندش را بر روی آن میگذارد و به نماز میایستد. دختر جوانی پدر پیرش را بر روی صندلی چرخدار نشانده بود و به سمت صحن انقلاب در حركت بود. پدری كه گویی فرزندش به تازگی به راه افتاده است، او را بر روی سنگفرشها یله و رها میكند و از كمی دورتر به تماشای او میایستد. دیگری كودكش را بر روی شانههایش گذاشته و به تماشای كبوتران میروند.
به سمت صحن هدایت میروم. تعدادی از خانمها از وضوخانه بیرون میآیند، از من سراغ جایگاه ضریح را میگیرند، آنها را تا صحن انقلاب همراهی میكنم.”یا ابا عبدالله، انّی سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم”. مداح در حال خواندن زیارت عاشور است.
سلامی خالصانه بر گنبد طلایی آقا ابوالحسن(ع) میكنم. در هنگام عبور چشمم به پسر جوانی كه بر دیوار تكیه داده میافتد كه در حال نقاشی كردن است. نگاهش گاه بر گنبد است و گاه بر كاغذ. هیچ توجّهی به اطراف خود ندارد. از دقت نظرش فهمیدم كه گنبد و منارهها را بر ورق طراحی میكند. بیش از این در احوالش وارد نشدم و گذشتم.
تابش اشعههای خورشید جمعیت زیادی را به صحنها كشانیده است. خادمی در حال گذاشتن كتابهای دعا در قفسههاست. خادم دیگری به پلاستیكهای درون سبدها نظم میدهد. در این میان نگاهم بر خادم پیر و سالخوردهای میافتد كه با پشت خمیدهای و عصایی در دست رو به گنبد سلامی میدهد و به آرامی عبور میكند. با خود میاندیشم، به راستی چه نیرویی و چه جذبهای او را تا این لحظه در این مكان نگه داشته است؟ آیا جز عشق چیز دیگری هست؟ عشق به سلاله ایمان، عشق به حامی قرآن و دین و عشق به مظهر نیكیها.
زیارت عاشورا به فرازهای آخر خود میرسد. خانم میانسالی كه از لهجه شیرینش متوجه شدم از اصفهان به پابوسی امام رضا(ع) آمده، از من میخواهد از او و همسرش عكس بگیرم. مخلصین عاشق سر به سجده میگذارند. سجده شكر خوانده میشود. اكنون هنگام دعاست. كودكی دستان كوچكش رو به آسمان است و میدانم طنین روشن صدای او از میان انگشتانش تا به عرش الهی خواهد رسید
جهت بانی شدن و حمایت از فعالیت های هیئت فرهنگی حر روی دکمه زیر کلیک کنید.